«از رؤیای کامبوج، لائوس و ویتنام… تا ۷ روز بازداشت در بازداشتگاه!»

این سفرنامه احتمالاً آن چیزی نیست که شما را برای بستن کوله‌پشتی وسوسه کند. نه پر از قاب‌های فیلترشده است، نه از آن روایت‌هایی‌ست که پایانش با لبخند و نوشیدنی کنار ساحل تمام شود.اولین بارم است که در کومه‌تریپس سفرنامه می‌نویسم—و شاید اگر این سفر، این‌قدر عجیب و غیرمنتظره پیش نمی‌رفت، اصلاً وسوسه‌ی نوشتن سراغم نمی‌آمد.چون راستش، سفر برای من فرار از زندگی نرم و روتین است؛ یک جور تقابل با تکرار، با روزهایی که چیزی غافلگیرت نمی‌کند.و این بار، زندگی دست‌به‌کار شد تا ثابت کند که ماجرا، گاهی دقیقاً وقتی شروع می‌شود که هیچ‌کس انتظارش را ندارد.